اگر مسئولان اکران فیلم خارجی در زیر مجموعه موسسههای رسانههای تصویری تلاش میکردند امکان نمایش ششمین قسمت از مجموعه «ماموریت غیرممکن» همزمان با اکران جهانی محقق میشد، چرخه محدود اکران فیلم خارجی رونق بیشتری پیدا میکرد. هر چند این رویه ناقص با توجه به اقبال گسترده مردمی کاملاتر خواهد شد و جریان فیلمفارسی ضد مردمی به تدریج محدودتر خواهد شد.
مجموعه سینمایی ماموریت غیرممکن برداشتی از سریالی با همین عنوان است که از شبکه CBS در تاریخ ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۶۶ پخش نخستین فصل از خود را آغاز کرد. سریالی که به فاصله کمی با عنوان «بالاتر از خطر» از تلویزیون ایران پخش شد. این مجموعه در سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۳ در هفت فصل تولید و پخش خود را ادامه داد.
در نسخه سریالی همانند نسخه سینمایی گروهی تحت عنوان «گروه ماموریتهای غیرممکن» یا به اختصار (IMF) منشعب شده از نهاد سیا اما تحت نظر مقام ارشد دولتی هستند و عملیاتهای غیر قانونی را برای سازمانهای امنیت سطح بالای ایالات متحده انجام میدهند. موقعیت این کمپانی شبیه، CTU واحد ضد تروریستی است که در سریال ۲۴ میبینیم. اما گروه ماموریتهای غیر ممکن امکان و اجازه یک تفسیر را از نام این سازمان به مخاطبان میدهد، گروه ماموریتهای غیر قانونی.
در فصل نخست دان بریجز( استیون هیل) هدایت تیم را بر عهده دارد و از فصل دوم به بعد جیم فلیپس (پیترگریوز) جایگزین او میشود. سریال یک المان ابتدایی مشترک دارد که دستورات در قالب نوارهای ضبط شده به روسای ادواری گروه ارسال میشود و به صورت خودکار نابود میشوند.
المان دوم سریال ماسکسازی و ساختن صورت کسانی است که ماموران و جاسوسان جایگزین آنان میشوند. با اینکه دهه شصت و هفتاد اوج دوران جنگ سرد است، اما سریال از پرداختن مستقیم به این مقوله پرهیز میکند و صرفا اشارات جزئی تقابل پنهان بلوک شرق و غرب میشود. در واقع بدنه روایت مجموعه تلویزیونی "بالاتر از خطر" بیشتر از آنکه جاسوسی باشد، عطر و طعم یک سریال پلیسی را داراست.
* قسمت نخست سینمایی چگونه ساخته شد؟
کمپانی پارامونت در دهه هشتاد امتیاز اقتباسی سینمایی مجموعه تلویزیونی ماموریت غیرممکن را خریداری کرد و در تلاش بود که نخستین قسمت سینمایی آنرا بسازد. تام کروز که مثل اغلب بازیگران هالیوود به دنبال یک مجموعه قهرمانی برای خود میگشت، تولید این فیلم رابا کمپانی تازه تاسیسش یعنی کروز – واگنر پروداکشنز در اختیار گرفت.
در ابتدا با سیدنی پولاک به توافق رسیدند، اما پولاک نتوانست رضایت کروز جلب کند و در نهایت برایان دیپالما با طراحی صحنههای اکشن همان فیلمنامه ناقص پولاک را به سرانجام رساند.
۱- سازمان های جاسوسی در معرض فروپاشی
به جیم فلپس (جان وویت) سرپرست نیروی جاسوسی ماموریت غیرممکن (IMF)،اطلاع میدهند، یک لیست غیر رسمی سازمان سیا (NOC) از اسامی مستعار ماموران مخفی سازمان سیا در اروپا توسط فرد خاصی سرقت شده و اسامی واقعی این افراد مشابه همان لیست قرار است که توسط همین شخص در مهمانی اصلی سفارت سرقت میشود.
به فلپس ماموریت داده میشود اسناد معتبری علیه سارق حین سرقت لیست رسمی سازمان سیا (NOC) از سفارت آمریکا این لیست در شب مهمانی سفارت آمریکا در پراگ جمع آوری کند تا او را دستگیر کنند. مأموریت آنها ناکام میماند. فلپس به همراه سایر اعضای تیمش توسط قاتلان ناشناخته و کارآمدی کشته و تنها اتان هانت زنده میماند. او که متوجه می شود ممکن است متهم به کشتن دوستانش شود، فرار میکند و با رئیس کل« IMF » قرار ملاقات میگذارد.
هانت با یوجین کیتریج، مدیر شاخه اروپایی سازمان سیا دیدار میکند و او به اتان هانت میگوید تنها اوست که از این حادثه گریخته و جان سالم به در برده است و با توجه به تحقیقات قبلی آنان، این دام را از سوی سازمان پهن کردهاند تانفوذی در این گروه را شناسایی کند.
رئیس او را متهم به خیانت میکند آنها مدارکی دارند که فردی با عنوان «جاب ۳۱۴» قرار است لیست ماموران سیا در اروپا را با یک دلال اسلحه، با نام اختصاری «مکس» معامله کند و هانت تنها عضو زنده مانده گروه است و از او می خواهد که تسلیم شود به هانت میگوید که این عملیات فقط برای پیدا کردن خائن بین ما بود.
کتریج به هانت میفهماند او عامل نفوذی و مظنون است. هانت وقتی متوجه ظن رئیس شاخه اروپایی IMF میشود، فرار می کند و به خانه امنی در پراگ میرود.
در خانه امن پراگ، هانت از طریق ارتباط اینترنتی با افرادی ارتباط بر قرار میکند که سفارشدهنده سرقت لیست بودهاند. او با رمز«Job ۳۱۴» با ارجاع به آیات کتاب مقدس، کد معامله را پیدا میکند. مکس کسی نیست جز دلال اسلحه که تنها لیست جاسوسان سازمان سیا را در اروپا میخواهد.
حین ارتباط با طرف خرید لیست، ناگهان کلر به خانه امن می آید و توضیح میدهد که او پس از اینکه فلپس دستور داد، ماموریتش را لغو کرده و به همین دلیل زنده مانده و حاضر است بیگناهی هانت را نزد کتریج شهادت دهد.
هانت یک ملاقات با مکس را برگزار می کند و هشدار میدهد که لیست سرقتی کد گذاری شده است و به محض استفاده ماموران سرویسهای جاسوسی سراغ آنها خواهند آمد. او در این ملاقات به مکس وعده داده است که لیست واقعی را به مبلغ ۱۰ میلیون دلار ارائه میدهد،به شرط آنکه تحویل دهنده لیست و قاتلین همکارانش را به او معرفی کند.
هانت دو مامور جدا شده از سازمان را استخدام میکند که یکی کارشناس کامپیوتر لوتر استیکل و دیگری خلبان فرانتس کریگراست. آنها به دفتر مرکزی سیا در لانگلی نفوذ می کنند، لیست واقعی را سرقت می کنند و به لندن میروند.
کیتجریج، خانواده هانت را به جرم قاچاق مواد مخدر دستگیر میکند و از پوشش رسانهای برای دستگیری او استفاده میکند. هانت مجبور به تماس با او از ایستگاه خیابان لیورپول میشود. هانت از CIA تا قبل از دادگاهی کردن آنها فرصت میخواهد، اما در نهایت شگفتی فیلپس را در مقابلش میبیند.
فلپس میگوید که از مهلکه ماموریت سفارت جان به در برده و خائن واقعی کیتریج است. هانت میداند فلپس همان «جاب ۳۱۴» است، و این موضوع را از کتاب مقدس در خانه امن پراگ که دارای مهر هتلی در شیکاگو است، متوجه میشود. همان هتلی که فلپس برای یک قرار ملاقات قبلی، قبل از پیوستن به هانت و تیمش آنجا بود. هانت حتی به مأمور کریگر مظنون است با این حال، او مطمئن نیست که کلر درگیر است. هانت با مکس قرارداد دارد تا روز بعد در قطار پاریس به او بپیوندد.
در قطار، هانت به واسطه ارتباط کامپیوتری لیست را به مکس میدهد تا ظرف مدت زمان کوتاهی آنرا تایید کند و مبلغ توافق را به او تحویل دهد. در همین حال در انتهای قطار هانت با نقابی از صورت جیم فلپس، در محل مبادله نشسته است که کلر از راه میرسد و به او می گوید اتان به زودی وارد خواهد شد و کشتن اتان ضرورتی ندارد و فلپس نقاب برمیدارد و اتان صورت بدون ماسک خود را به کلر نشان میدهد و او را به عنوان یک توطئه کننده مشترک معرفی میکند.
هنگامی که فیلپس واقعی وارد می شود، هانت دو عینک ویدئویی را به نمایش می گذارد که تصاویر حضور این دو را به کیتریج انتقال می دهد.
فیلپس تهدید می کند که اتان را بکشد، اما او کلر را میکشد و به روی سقف قطار می رود، جایی که کریگر(جان رنو) با هلیکوپتر در انتظاراوست. هانت تسمه اتصال هلی کوپتر را به قطار وصل میکند و هلیکوپتر بعد از قطار وارد تونل کانال میشود.
هانت یک آدامس انفجاری بر روی شیشه هلیکوپتر قرار داده و کریگر و فلپس را میکشد. کیتریج مکس را دستگیر، لیست را بازیابی و در پایان هانت و لوتر استیکل را به عنوان عوامل IMF دوباره استخدام می کند، اما هانت مطمئن نیست که او قبول کند. همانطور که او در حال پرواز به خانه است، یک مهماندار به او نزدیک می شود و از طریق سئوال درباره سینمای اوکراین، فیلمی را به او میدهد تا اتان را روانه ماموریت جدیدی کند.
اغلب رخدادهای سریال ماموریت غیرممکن در خاک آمریکا اتفاق میافتاد،اما نخستین نسخه سینمایی این فیلم از اروپا آغاز میشود؛ در پراگ، یکی از شهرهای چکسواکی که به تازگی از پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و جدایی از بلوک شرق مسیر تازهای را میپیماید.
فیلم شکل گسترده حضور ماموران امنیتی را در اروپای پس از جنگ سردبرای نمایش پیروزی غرب به نمایش میگذارد و به صورت غیر مستقیمی به این موضوع تاکید دارد که نبرد اطلاعاتی و امنیتی، پساجنگسردی برای ایالات متحده تمام نشده است.
بنای این قصه جاسوسی – امنیتی چیست؟ یک خائن در سیستم وجود دارد که برای مقاصد شخصی و منفعت طلبی میخواهد امنیت سازمان سیا را با دلالان اسلحه در اروپا تعویض کند. این فرمول همواره کلیشهای، وضعیتی نمایشی برای تطهیر دستگاههای امنیتی ایالات متحده است.
سیستم امنیتی که از نشان دادن ویروسهای درونش ابایی ندارد اما افراد دیگر این سیستم، از این چرخه امنیتی آلودهزدایی میکنند.
۲- سیا در انتظار یک هولوکاست بیولوژیک
در «ماموریت غیر ممکن ۲» متخصص بیوشیمیایی، دکتر ولادیمیر نیکروویچ، از دوست قدیمی خود «اتان هانت» (Ethan Hunt)، عضو سازمان نیروی جاسوسی ماموریت غیرممکن (IMF) را با خبر میکند که کارفرمای شرکت داروسازی بایوسایت (Pharmaceuticals Biocyte) او را مجبور کرده است تا یک اپیدمی بیولوژیک، با تولید ویروس «کایمرا» را بوجود آورد.
او با اتان ملاقات میکند تا آنتی ویروس کایمرا را با نام(Bellerophon) در اختیار اتان قرار دهد اما هانت در تعطیلات است و نماینده دیگری از سازمان با نام شان آمبروز با نقاب صورت هانت به سراغ نیکروویچ میرود تا او را در پرواز سیدنی به آتلانتا همراهی کند.
اتان بدلی – شان آمبروز - او و سایر ساکنان هواپیما را میکشد و بلروفون (Bellerophon) را سرقت میکند و قبل از اینکه هواپیما سقوط کند با چتر از آن خارج میشود.
فرمانده شاخه جاسوسی(IMF) در استرالیا سوانبِک (آنتونی هاپکینز) از موضوع نیکروویچ مطلع میشود و اتان هانت را احضار میکند و خیانت آمبروز را در دزدیدن آنتی ویروس کایمرا با او در میان میگذارد و او مسئول بازیابی ویروس و درمان آن میشود و میخواهد برای نزدیک شدن به هدف، «نیا»، نامزد سابق آمبروز را را تحت سیطره خودش قرار دهد.
«نیا» (تاندی نیوتن) دزدی حرفه ای است که در سویل، اسپانیا کار میکند. پس از استخدام« نیا»، احساس رمانتیکی میان او و اتان شکل میگیرد و اتان او را با اکراه متقاعد به جاسوسی برای سازمان میکند. اتان تیمش، متخصص کامپیوتر لوتر استیکل و خلبانی هلیکوپترش را به سیدنی، استرالیا، میآورد.
همانطور که اتان مشغول تحقیقات خود درباره ویروس است، «نیا» روابط قبلی خود با آمبروز تقویت میکند و اطلاعات را به تیم اتان میدهد. در یک مسابقه اسبسواری، آمبروز مدیرعامل بیوسایت جان سی مک لوی (براندن گیلسن) صاحب ویروس کایمرا و بلوفورم را ملاقات میکند.
در میدان اسب سواری «نیا» کارت حافظه حاوی ویدئوی کایمرا (Chimera) که یکی از همکاران نیکروویچ را آلوده کرده از جیب آمبروز سرقت میکند و در مسابقه اسبسواری آنرا به اتان میرساند و او این کارت حافظه دوربین را اسکن میکند.
تام کروز در کنار جان وو کارگردان
آنها متوجه میشوند که از آلودگی به ویروس کایمرا تا زمان مرگ حتمی یک دوره خفته ۲۰ ساعته را طی میکند و فرد آلوده پس از انقباض جمعی گلبولهای قرمز قربانی میشود و تنها با بلروفون نجات پیدا میکند. پس از بازیابی اطلاعات زمانیکه «نیا» پاکت حاوی کارت حافظه را میخواهد در جیب آمبروز بگذارد، او متوجه این مسئله میشود.
تیم اتان با صحنه سازی موقعیت را طوری جلوه میدهد که مکلوی آلوده شده و موعد مرگ او بسیار نزدیک است و با صحنهسازی در بیمارستان اتاق با نقاب نیکروویچ او را مجبور به اعتراف میکند و متوجه میشود که بلروفرون پادزهر کایمرا نزد آمبروز است اما ویروس را ندارد و نیکروویچ، کایمرا را به خودش تزریق کرده است. آمبروز قصد دارد نمونه ای از بلروفون به مک لوی بدهد و اندکی از کایمرا بدست آورد.
از سوی دیگر آمبروز به «نیا» مشکوک است و در قالب اتان ظاهر می شودو نیا نقشه مشترکشان را آشکار میکند. آمبروز متوجه رقابت محسوس خود با ایتن میشود. اتان قادر است تا قبل از اینکه آمبروز مداخله کند، تنها نمونه کایمرا را از بین ببرد. اتان وارد بایوسایت میشود و مشغول از بین بردن آخرین نمونههای کایمراست که ناگهان آمبروز و گروه تبهکارش وارد بایوسایت میشوند و در درگیری مسلحانه آنها، آمبروز از تنها گروگانش، «نیا» رونمایی میکند. آمبروز نیا را میفرستد تا آخرین سرنگ کایمرا برایش بیاورد اما نیا آن را به خودش تزریق میکند.
آمبروز «نیا» را آزاد می کند تا به خیابان های سیدنی برود و قصد دارد، دایره ابتلا را گسترده تر کند. او پیشنهاد می کند که بلروفون را به مک کلوی در ازای سهام شرکت بایوسایت بفروشد و او را به عنوان اکثریت سهامداراین کمپانی شناخته شود، تبدیل کند.
او پیش بینی می کند که قیمت سهام بایوسایت به علت تقاضای بلروفون پس از شیوع کایمرا افزایش خواهد یافت. اتان در این جلسه نفوذ می کند و نمونه های باقیمانده بلروفون و کایمرا را میدزد و در حالی که اتان توسط آمبروز و مردانش تعقیب می شود، لوتر و بیلی محل نیا را پیدا می کنند که در کنار سمت صخرهای سرگردان است و قصد دارد خود را به قتل برساند تا از وقوع حادثه جلوگیری کند.
اتان مردان آمبروز را می کشد اما آمبروز او را به یک ساحل میبرد که اتان او را در یک نزاع غافلگیرانه شکست می دهد. لوتر در زمان مناسبی به اتان در ساحل می رسد و «نیا» را از خطر مرگ نجات میدهند. سازمان ماموریت غیر ممکن سابقه نیا را پاک می کند و او با اتان در سیدنی تعطیلات خود را آغاز می کند.
ماموریتهایی که در حیطه غیرممکن هستند و با «امنیت ملی جهانی» در ارتباط هستند، یکی دیگر از محورهای اغلب آثار امنیتی هالیوود را تشکیل میدهد. قهرمانان چنین آثاری عمدتا داروغههایی، حافظ صلح جهانی هستند و سازمانهای امنیتی و خودشان را صرفا برای حفظ امنیت ملی کشور آمریکا به خطر نمیاندازند. روایت این قسمت در استرالیا میگذرد و ماموران آمریکایی تلاش میکنند از شیوع یک ویروس مرگبار در شهر سیدنی و کشور استرالیا جلوگیری کنند.
اما همین المان امنیتی کلان، در دومین قسمت مجموعه «ماموریت غیر ممکن ۲ » یک کلیشهای محبوب هالیوودی است، بیوتروریسم سالهاست که در اغلب آثار امنیتی محوریت پیدا کرده و به صورت مکرر در فیلمهای و سریالهای امنیتی تکرار میشود و طرح چنین موضوعی میتواند نشانهای برای نبردهای امنیتی ایالات متحده باشد.
«ماموریت غیرممکن ۲» اکشن فوقالعادهای نسبت به سایر قسمتهای این مجموعه دارد. اگر اتان هانت در ۵ قسمت دیگر این مجموعه یک ابرجاسوس زمینی است، در دومین قسمت سینمایی این مجموعه یک ابرانسان دستنیافتی است که به تمام فنون و علوم اشراف دارد.
فیلم با کوه نوردی و تسلط عمیق او به طبیعت شروع میشود و در سکانسهای پایانی در نبرد با آمبروز، او را با ضربات کنگفوواری از پا درمیآورد که دامنه تسلط بر طبیعت و انسان، مقدمه و موخره فیلم را برای نمایش یک ابرانسان امنیتی به نمایش میگذارد.
قدرتهای انسانی، تسلط به ورزشهای رزمی، به صورت کاملی در وجود این ابر جاسوس متجلی میشود تا او نماد کاملی از غرب و شرق باشد، با بالارفتن بدون طناب از کوه ، پهلوانی غربیها را دارا باشد و با ضربه نهایی که آمبروز میزند شور رزمیکاران غرب را داشته باشد. شاخص سازی این شخصیت در یک دامنه وسیع تنها یک هدف را دنبال تا با برجسته شدن کاراکتر نیروی و قدرت ابرمردان غربی برجسته شود.
۳- وقتی پای خرگوش از دست امنیتیها رها شد
اتان هانت خود را بازنشسته کرده، در عوض کارکنان جدیدی را آموزش می دهد وبا نامزد خود، «جولیا مید» (میشل موناگان) پرستاری که از حرفه اتان بیخبر است، ازدواج میکند. همه چیز بر وفق مراد پیش میرود تا اینکه اتان متوجه میشودیکی از مامورانش به نام لیندزی فریس (کری راسل) توسط اوون داوین (فیلیپ سیمور هافمن)، یک دلال تسلیحاتی دستگیر شده است.
«ماس گریو» (بیلی کراداپ) یک تیم برای اتان تهیه کرده است، دکلان گرملی (جاناتان ریز مییر)، ژن لی (مگی کیو) و شریک قدیمی او لوتر استیکل (وین رمز). لیندزی را نجات می دهند و دو لپ تاپ آسیب دیده را به مقر سازمان میآورند.
وقتی فرار می کنند، اتان موفق به کشف یک گلوله انفجاری در مغز لیندزی می شود و قبل از اینکه بتواند آن را غیرفعال کند، این مامور مونث کشته میشود.
تئودور براسل، دوباره در ایالات متحده، اتان و «ماس گریو» را مجازات می کند. اتان متوجه میشود که لیندزی قبل از دستگیری و مرگ برای او کارت پستالی را ارسال کرده و یک علامت مغناطیسی را در آن جاسازی کرده است. بنجین داون تکنسین سازمان IMF اطلاعات کافی از لپ تاپها را برای تعیین موقعیت داوین در شهر واتیکان بدست میآورد و متوجه میشود قصد بعدی داوین معامله یک شی اسرارآمیز به نام "پای خرگوش" خواهد بود.
اتان مأموریتی را برای دستگیری داوین بدون تصویب رسمی طرح می کند. قبل از خروج، او و جولیا عروسی میکنند. تیم هانت با موفقیت در شهر واتیکان نفوذ کرده و داوین را میربایند.
در پرواز بازگشت به ایالات متحده آمریکا، اتان تهدید می کند که داوین را از هواپیما رها کند، اگر او اطلاعاتی در مورد «پای خرگوش» به او ندهد.داوین مقاومت میکند و پس از فرود، اتان میآموزد که «میکرودو» حاوی یک ویدیو از هشدار لیندزی است که براسل با داوین همکاری می کند.
کاروان مهاجمی داوین را از طریق پل تونل خلیج چزاپیک میرباید و فرار می کند. اتان به محل کار جولیا میرود اما افراد داوین او را ربودهاند. داوین به اتان اطلاع می دهد ۴۸ ساعت برای یافتن پای خرگوش در عوض زندگی جولیا، فرصت دارد. اما اتان توسط سازمانش زندانی میشود. ماسگریو به اتان کمک میکند بگریزد و او مستقیما به شانگهای چین میرود. در شانگهای دکلان گرملی، ژنلی و لوتر، به او کمک می کنند تا پای خرگوش را به دست آورد. او پای خرگوش را پیدا میکنداما متوجه میشود یک میکرو چیپ انفجاری در سر او کار گذاشتهاند.
اتان توسط افراد داوین دستگیر میشود و زمانی که به هوش میآید جولیا را در مقابل خودش میبیند که توسط افراد داوین تهدید به مرگ میشود. با وجود اینکه اتان ادعا کرده که پای خرگوش واقعی را به ارمغان آورده، داوین جولیا را میکشد، اما کسی که به قتل رسیده جولیای واقعی نیست و ماسگریو همکار خائن اتان، ناگهان از راه میرسد و توضیح می دهد که زن کشته شده جولیا نیست. زن کشته شده با ماسک جولیا سرپرست امنیتی داوین در واتیکان است. جولیا زنده است و گروگان گرفته شده است. ماسگریو برای داوین کار میکند و برای به دست آوردن پای خرگوش و فروش آن به یک گروه تروریستی تلاش میکند. هانت موفق میشود ماسگریو را بکشد و از تلفن ماسگریو ، برای ردیابی مکان جولیا استفاده می کند. او محل را می یابد، اما با داوین برخورد می کند. داوین میکروتیک در سر اتان را فعال میکند، اما اتان آن را با شوک الکتریستی دفع میکند و باند داوین را در چین نابود میکند.
امنیت جهان را به چه کسانی بسپاریم
تولید فیلمهای جاسوسی هیجان آور در هالیوود یک شکل روتین دارد که یک زیر نوع آن اکشنهای فانتزی است. این گروه از فیلمهای خاص، بدون اشاره به یک موضوع سیاسی خاص، به صورت روتین، از قلب فرمولهای نمایشی دوران جنگ سرد، با تم "حفظ امنیت" کل جهان پدید آمد. قهرمان چنین آثاری عمدتا ماموران دستگاههای امنیتی هستند و قهرمان محوری، برای حفظ صلح و جلوگیری از جنگی بزرگ یا انفجاری اتمی تلاش میکند.این قهرمان زاییده فرمولهای نمایشی جنگ سرد است که در قالب های مختلفی خودش را نشان میدهد.
برای این تیپ مشخص "افسران امنیتی" در فیلم های و سریالها آمریکایی عنوان داروغه را به کار میبرند و تام کروز به عنوان بازیگر مجموعه فیلمهای ماموریت غیرممکن برند بازیگری خود را با ایفای افسری امنیتی حفظ کرده و به این شخصیت محبوبیت بخشیده است. در واقع محبوبیت بازیگرانی مثل تام کروز (Tom Cruise) به دلیل ایفای نقش افسران امنیتی است و خود این بازیگران با تلاش و پشتکاری سینمایی ضریب محبوبیت افسران امنیتی را چند برابر میکنند.
این نمونه در مورد مت دیمن (Matt Damon) و مجموعه بورن مصداق دارد حتی بازیگری مثل کیفر ساترلند (Kiefer Sutherland) در چندین فیلم سینمایی، در نقشهای متنوعی در دهه هشتاد و نود درخشید، اما نتوانست هنرپیشه محبوبی شود تا اینکه در سریال ۲۴ در نقش جک باور (Jack Bauer ) حضور پیدا کرد و به محبوبیتی تاریخی دست پیدا کرد
این مصداق در مورد جیمز اسپیدر هم صدق میکند که در نقش ریمون ردینگتون در سریال لیست سیاه (The Blacklist) به دلیل ایفای نقش یک ضد قهرمانی که امنیت ملی آمریکایی را تامین میکند به محبوبیتی استثنایی دست پیدا میکند. محبوبیتی که در طول سالهای فعالیتش در سینما بدان دست پیدا نکرد.
تام کروز هم مثل اسپیدر (The Blacklist ) و کیفر ساترلندر چهره خوبی دارد، هر سه این بازیگران تقریبا باهم همدوره بودند اما کروز در دوران اوج محبوبیتش، حضور در پروژه ماموریت غیرممکن را دنبال کرد و با حضور در یک مجموعه سینمایی با ایفای نقش یک افسر امنیتی این محبوبیت را بدست آورد.
با این حساب احتمال محبوبیت هنرپیشههای بواسطه ایفای نقش داروغههای آمریکایی (افسران امنیتی ) در سیر کارنامه یک بازیگر اهمیت چندانی دارد.
پیوستگی جایگاه هنری و محبوبیت تام کروز با نقش اتان هانت شمایلی شبیه سایر داروغههای آمریکایی روی پرده سینما ساخته است. تام کروز تقریبا نزدیک سی سال است که دلش میخواهد بیست و پنج ساله بماند و نقش هایی را ایفا کند که زمانی در بیست و پنج سالگی ایفا می کرد. کروز دلش میخواهد همان ستوان ماوریک «تاپ گان» جوان رعنای فیلم «جری مگوایر» باشد و او را به دلیل نقش های جوانانه اش ستایش کنند.
دیگر از نقش های انفعالی نظیر فیلم «چشمان کاملا بسته» خوشش نمی آید و همچنان تمایل دارد نقش های پر تحرک فیلمهای سینمای بدنه، همچون ماموریت غیر ممکن را ایفا کند. تام کروز در پنجاه و پنج سالگی یکی از قوانین نا نوشته سینما را نقض می کند.
در عمده فیلم های اکشن - حادثه ای حضور هنرپیشه بالای چهل سال از طرفی زمینه شکست در گیشه را فراهم می آورد و از سوی دیگر مخاطب امروز با قهرمانان چابکسری همچون تام کروز که در همه امور، اعم از موتورسواری، راندن بی محابای خودرو ،بالا رفتن از برج های عظیم و ... برایش آسان است، آیا باور می کند. بیچاره کروز؛ برای کروز ماندن متحمل زحمات بیشماری می شود و برای برآورده کردن این حس جاه طلبانه و حفظ راکود این شمایل در سینما، مجبور است ساعتها ورزش کند و رژیم غذایی بگیرد.
کروز حتی زمانیکه مجموعه غیرممکن را بازی نمیکند در فیلمهایی مثل «سلحشور و روز» ،«ساخت آمریکا» مومیایی و جک ریچر حضور پیدا میکند که تفاوت چندانی از منظر هویت با مجموعه غیر مممکن ندارد.
تولدداروغه های آمریکایی که بروی پرده سینما ظاهر می شوند زاده دوران جنگ سرد هستند.ریشه ادبیات جاسوسی – داروغه ای جنگ سردرا می توان در آثاری از جان لوکاره و یان فلمینگ(خالق جیمز باند) جستجوکرد. داروغههای آمریکایی به ابرجاسوس هایی اطلاق می شود که از دل سیستم جاسوسی – میلیتاری ابر قدرتهای جهانی بیرون آمدهاند و در دوران جنگ سرد ماموریت داشتند به تقابل با دشمنان شرقی (وابستگان اتحاد جماهیر شوروی) بپردازند و «جیمز باند» (James Bond) معروف ترین داروغه آن دوران به شمار می رود. در دوران کنونی چالش داروغههایی از جنس بورن، سالت، هانت ، با افراد فاسد درون سیستم است ، فیلم خانه امن (Safe House ) دانیل اسپینوزا نمونه خوبی از این دست فیلم ها با تم مذکور به شمار می رود.
در فیلم شوالیه و روز هم با حضور تام کروز قصه تازه ای ارائه نمیشود و کلیشههای مجموعه ماموریت غیر ممکن بدون هیچ تغییری در این فیلم بازنمودی کلیشهای دارد. نکته قابل تامل حضور جیمز منگولد در مقام سناریست و کارگردان این اثر است.در فیلم «شوالیه و روز» تام کروز جاسوس بزن بهادری است که در طی مسیرش اتفاقی با یک زن مکانیک، کامرون دیاز، آشنا میشود ، زنی که تنها انگیزه اش برای وارد شدن به این ماجرا رفتن به عروسی خواهرش در شهری دیگر (بوستون) است.
کروز این قالب ابرجاسوسی که از دل مناسبات نمایشی مجموعه غیر ممکن بیرون میآید را همچنان برای خود حفظ کرده و با حضور در چنین آثاری تنها، نقش کارنامهاش حضور در یکی از فیلمهای جیمز باند است.
ادامه دارد...
*تسنیم
ارسال نظر